عشق حاضر جواب من p133
لیسا- چی کار میکنی؟
- دارم رو نقشه معماریه اینجا کار میکنم ... میبینی که!
با چشم و ابرو گفت:
- ایش نمکدون!
انقدر بی حوصله بودم که حتی حوصله ی کل کل و شوخیو نداشتم ...
سنا- چرا انقدر گرفته ای آیو
داشتم کلماتو بهم وصل میکردم تا یه چیز بلغور کنم که اینبار لیسا گفت:
- نکنه بخاطره رفتاره جیمینه
یکم بهشون نگاه کردمو با همون چهره ی افسردم سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم ...
لیسا - خاک تو سرت!
منو و سنا با تعجب بهش خیره شدیم که باز ادامه داد ...
- بدبخت اون بخاطر حرفه من دپرس شده اینجوری داره باهات رفتار میکنه!
با تعجب گفتم:
- بخاطر حرفه تو؟
- اره دیگه ... دیروز به من زنگ زدو یه چیزایی بهم گفت منم اومدم یکم پیاز داغشو زیاد کنم بهش
الکی گفتم آیو قراره بعد از اومدن پدر و مادرش با کسه دیگه ای ازدواج کنه!
بی اراده و جدی گفتم:
- آیو خیلی غلط میکنه!
سنا و لیسا جوری بهم زل زدن که فهمیدم چه گندی زدم واسه درست کردنش سریع گفتم:
- لیسا تو نباید با من مشورت میکردی؟
با شیطنت گفت:
- حالا عفو کن خانومه عاشق پیشه!
- مرض! پاشو برو همه چیزو بهش بگو که گند زدی! پاشو!
- ا ... بشین ببینم تازه همه چیز داره اونجوری که من میخوام پیش میره ... ما هنوز به مقصد نرسیدیم!
به چشمایه شیطونش نگاه کردم ... نا خداگاه گفتم:
- لیسا جیمین گناه داره!
الهی جفتتون قربونم برین! چقدر شما ها عاشقه همین اون از جمن با اون حرفاش اینم از تو! با تعجب گفتم:
- مگه جیمین چی بهت گفته در باره ی من؟
چشمک زدو گفت:
- بیخیال فقط تا این حد بهت بگم که حسابی دیوونته
قند تو دلم تن تن اب میشد اووف!
سنا- حالا چه خوابی واسه جمن دیدید خانوما؟
من و لیسا بهم نگاه کردیم بعد به سنا ... و بالاخره لیسا همه چیزو به سنا گفت ...
با بچه ها توی ویلا نشسته بودیم و گپ میزدیم ...
سوجون - شب بنظرتون کجا بریم؟
لیسا - بریم خرید ...
همه با هم گفتن:
- اه ...
لیسا ابروهاشو تو هم کشید گفت:
- دستشویی ته راه رو سمته چپه خانوما و اقایون!
سوجون - عزیزم تو برو قهوه بریز من خودم میبرمت هر جا بخوای!
لیسا خر کیف شدو جفت پا پرید تو اشپزخونه ...
تهیونگ - هیونگ این چه قیافه ایه؟ چرا امروز اینجوری شدی
- دارم رو نقشه معماریه اینجا کار میکنم ... میبینی که!
با چشم و ابرو گفت:
- ایش نمکدون!
انقدر بی حوصله بودم که حتی حوصله ی کل کل و شوخیو نداشتم ...
سنا- چرا انقدر گرفته ای آیو
داشتم کلماتو بهم وصل میکردم تا یه چیز بلغور کنم که اینبار لیسا گفت:
- نکنه بخاطره رفتاره جیمینه
یکم بهشون نگاه کردمو با همون چهره ی افسردم سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم ...
لیسا - خاک تو سرت!
منو و سنا با تعجب بهش خیره شدیم که باز ادامه داد ...
- بدبخت اون بخاطر حرفه من دپرس شده اینجوری داره باهات رفتار میکنه!
با تعجب گفتم:
- بخاطر حرفه تو؟
- اره دیگه ... دیروز به من زنگ زدو یه چیزایی بهم گفت منم اومدم یکم پیاز داغشو زیاد کنم بهش
الکی گفتم آیو قراره بعد از اومدن پدر و مادرش با کسه دیگه ای ازدواج کنه!
بی اراده و جدی گفتم:
- آیو خیلی غلط میکنه!
سنا و لیسا جوری بهم زل زدن که فهمیدم چه گندی زدم واسه درست کردنش سریع گفتم:
- لیسا تو نباید با من مشورت میکردی؟
با شیطنت گفت:
- حالا عفو کن خانومه عاشق پیشه!
- مرض! پاشو برو همه چیزو بهش بگو که گند زدی! پاشو!
- ا ... بشین ببینم تازه همه چیز داره اونجوری که من میخوام پیش میره ... ما هنوز به مقصد نرسیدیم!
به چشمایه شیطونش نگاه کردم ... نا خداگاه گفتم:
- لیسا جیمین گناه داره!
الهی جفتتون قربونم برین! چقدر شما ها عاشقه همین اون از جمن با اون حرفاش اینم از تو! با تعجب گفتم:
- مگه جیمین چی بهت گفته در باره ی من؟
چشمک زدو گفت:
- بیخیال فقط تا این حد بهت بگم که حسابی دیوونته
قند تو دلم تن تن اب میشد اووف!
سنا- حالا چه خوابی واسه جمن دیدید خانوما؟
من و لیسا بهم نگاه کردیم بعد به سنا ... و بالاخره لیسا همه چیزو به سنا گفت ...
با بچه ها توی ویلا نشسته بودیم و گپ میزدیم ...
سوجون - شب بنظرتون کجا بریم؟
لیسا - بریم خرید ...
همه با هم گفتن:
- اه ...
لیسا ابروهاشو تو هم کشید گفت:
- دستشویی ته راه رو سمته چپه خانوما و اقایون!
سوجون - عزیزم تو برو قهوه بریز من خودم میبرمت هر جا بخوای!
لیسا خر کیف شدو جفت پا پرید تو اشپزخونه ...
تهیونگ - هیونگ این چه قیافه ایه؟ چرا امروز اینجوری شدی
- ۳.۱k
- ۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط